چهل گیس

چند روز پیش بالاخره یه برف زمین گیر اینجا بارید .... منو و بابایی و آنی زودی رفتیم بیرون  تا هم برف بازی کنیم هم از اولین دیدار آرنیکا با برف عکس بگیریم..... خیلی خوش گذشت چون هوا سرد بود مجبور  شدیم زودی برگردیم..... ایشالا بزرگتر که شدی با هم آدم برفی  درست میکنیم . ...آرنیکا جونم یادت باشه این اولین برف  زندگیته ..... الهی همیشه رو سرت برف شادی بباره....   آرنیکا و مامان.....   آرنیکا و بابایی......   اینم بگم اولین راه رفتن نصفه نیمه آرنیکا ٢٩/١١/١٣٩٢ بود...... بعدا عکس میذارم...

  یکسال ازمادر شدنم میگذره از قشنگترین احساس دنیا....یکسال از کنار هم بودنمان  میگذرد از بودن در کنار معصوم ترین موجود دنیا.... ماه من با تو زیباترین لحظه ها را  تجربه کردم احساس مادر بودن را تجربه کردم ....احساس داشتن فرشته کوچکی که  از وجود خودت است آنقدر زیباست که با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست....بزرگترین  عشق دنیا همین است که هیچ جایگزینی ندارد.....خدا جونم به خاطر اینهمه لطف و  مهربانیت ازت ممنونم......   گذشت زمان....     وحالا..............   آرنیکای مامان یکساله شد ......دختر...